امیرارسلانامیرارسلان، تا این لحظه: 11 سال و 25 روز سن داره

شاهزاده کوچولوی ما امیرارسلان

جشن دندونی امیر ارسلان کوچولو

قربونت برم به مناسبت اولین مرواریدت مامانی آش دندونی پخت منم کلی مهمون دعوت کردم و یه عالمه خندیدیمو رقصیدیمو ... خلاصه به همه خیلی خوش گذشت ولی تو اون  روز اصلا حوصله نداشتی همش گریه کردی اصلا نذاشتهیچکی باهات عکس بندازه شانس اوردم من قبل از اومدن مهمونا خاله زهره ازت عکساتو گرفت این عکس یکی یدونم تو دندونیش اینم کیک خوش مزت  اینم بچه های مهمون اما عکست قشنگ نشد چون همش گریه کردی راه پله   اینم از میز شام ومیوه   امیر ارسلان ومرسانا امیر ارسلان وقتی مهمونا رفته بودن با کادوهای قشنگی که براش اورده بودن ...
18 آذر 1392

ماه محرم

  امسال اولین محرمی بود که تو این دنیا بودی. اولین جمه ماه محرم همایش شیرخواران توی مصلای امام خمینی بود. من و  مامانی وزنعمو آرزو جون تصمیم گرفتیم تو و مرسانارو ببریم اونجا صبح زود رفتیم توی خوابالوهم همش خواب بودی از تو ماشین تا اونجا که آخراش به زور بیدارت کردیم. خیلی مراسم خوبی بود خیلی خوش گذشت. همه هم  عاشق تو شده بودن یه عالمه ازت عکس گرفتن تازه اخبار ساعت ١٠ کانل سه هم نشونت داد برات ضبط کردم بزرگ شدی ببینی. یه اتفاق بدم افتاد وقتی داشتیم برمی گشتیم دیدم کاپشنت نیست یعنی از دستم افتاده بود و من نفهمیدم اینقده ناراحت شدم بعد وقتی اومدم گفتم مامانی رفت دنبالش بگرده من گفتم آخه تو این شلوغی که پیدا نمیشه آخه با...
16 آذر 1392

بازی در اتاق مرسانا

چون مرسانا اینا رفته بودن خونه نو مارو شام دعوت کردن خونشون وقتی رسیدیم اونجا وقتی رفتیم اتاق مرسانا انقده ذوق کرده بودی ویه عالمه تو اتاق مرسانا باهاش بازی کردی اینبار اولین باری بود که وقتی پیشش بودی باهاش بازی می کردی و گریه نکردی ...
16 آذر 1392

آلبوم هفت ماهگی

اینجا تومطب دکترت نشستیم تا نوبتت بشه. برای چکاب رفته بودیم دکتر دکترم گفت خدارو شکر آقا پسرتون خوبه خوبه وزنت١٠.١٥٠ شده بود قدتم ٧٥ آقای دکتر ازت تست سل گرفت نتیجشم مثبت بود و گفت احتیاج به واکسن نداری. من که خیلی خوش حال شدم چون دوست نداشتم بازم گریه کنی     وقتی عسل مامان هیج جور ساکت نمیشه و باید با خودت ببریش آشپز خونه یه عکس ناز از امیر ارسلان ومرسانا وقتی برای اولین بار تو صندلی غذای رستوران نشستی من گذا میخام یالا من گذا میخام یالا خدایا این چی چیه یعنی من اینو باید بخورم آخ جوووووووووون یه ژست خوشگل از خوابیدنت یه روز قشنگ توی پارک جوانمردان امیر ارسلا...
16 آذر 1392

عکس های آتلیه

خاله زهره لطف کرد فایل عکساتو بهم داد آتلیه نوزادی اینجا امیر ارسلان ٢٠ روزشه آتلیه ٤ ماهگی آتلیه ٥ ماهگی آتلیه ٦ ماهگی  تازه یه عالمه عکس آتلیه قشنگم داری که توی آلبومت خانم گنجی یه دنیا تشکر ...
16 آذر 1392

هفتمین ماهگرد

چه زود گذشت انگار همین دیروز بود داشتم  دعا می کردم روزا زود بگذرن من روی ماهتو ببینم تا چشم رو هم گذشتیم ٧ ماهت شد حالا دوست دارم زمانو وایسون آخه این روزا خیلی  شیرین شدی دوست ندارم این روزا تموم شه عشق من تازه ٢ روزه یاد گرفتی دستای ناز کوچولوتو بهم بزنی ودست دستی کنی ١٤ آبان هفتمین ماهگردت مبارک ...
16 آذر 1392

سفر به مشهد

این هفته امیر ارسلان اولین سفرش به مشهد خونه مادرجان اینارو داشت و ما برای رفتن به عروسی یاسرجان اینا راهی مشهد شدیم...    رفتنی من نگرانت بودم که خسته نشی واذیت نشی چون اولین بارت بود سوار هواپیما می شدی من همیشه دیده بودم بچه ها تو هواپیما همش گریه میکنن ولی خدارو شکر تو اصلا اذیت نکردی تازه کلی هم شارژ بودی همه ی مهماندارا عاشقت شده بودنو باهات حرف می زدنو تو همش براشون می خندی . وقتی رسیدیم عمه ذری اینا زنعمو ناهیدینا  کلی زحمت کشیده بودن منتظر ما بودن.  کلا تو این مسافرت اینقده شیطون شده بودی توی خوابالو تا ساعت ٢ شب با ما بیدار میموندی     قربونت برم که عاشق این هس...
16 آذر 1392

مرواریدت مبارک

پسرم همین الان یعنی22 مهر ساعت 11.30 وقتی داشتم بهت آب میدادم بابایی متوجه شد  صدای سق سق از لیوان میاد. بعدش دیدیم بله دندون قشنگت زده بیرون مبااااااااااااااااااااااارکت باشه نفسم.  پس فردا داریم میریم مشهد وقتی برگشتیم  یه مهمونی قشنگ برات می گیرم ...
16 آذر 1392